ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
امروز بعد از دو سال و اندی دوباره رو آوردم به این وبلاگ.. شاید اصلا هیچکس این متنو نبینه و نخونه توی این روزگاری که همه درگیر اینستاگرام و تلگرام شدن...
دلم گرفته بود و نوشتن توی این قاب منو آروم می کرد ...
یه چیزی مثل بغضی کهنه به گلوم چنگ میندازه و هر خراشش اشکی میشه ک روی گونه هام سر میخوره... محتاج گرمای دستی هستم که نمیدونم خاک چه بلایی سرش آورده... کاش پدرم توی این لحظه های غمگین توی دنیا بود...
انقدر از این حال و این لحظه دلگیرم که دعا میکنم هرچه زودتر بگذره.. خیلی پرم خیلی... گریه امونم رو بریده ..
یه چیزی بگم نخندیاااا
انقده ذوق زده اومدم نظر بذارم که یادم رفت اول متن رو بخونم
امیدوارم هیچوقت دلت نگیره و دلتنگ بابا نشی اگر چه خودم هیچوقت نمیتونم با پنج شنبه های لعنتی کنار بیام
روح نازنین پدر مهربونت شاد
مطمئن باش همه جا کنار تو و نگران توست عزیزدلم
پس تا همیشه بخند
تا همیشه
اینم بگم که هم اینستا دارم و هم تلگرام ولی هیچکدومشون وبلاگ نمیشه
ممنونم از دلداری و همدردیت شکوه عزیز...
مگر می شود تو را از یاد برد
اصلا مگر چند فاضله در دنیاست که اینگونه شیرین و خواندنی باشد
تو را باید در گوش باد خواند تا عطر بودنت را در تمام دنیا بچرخاند تا عالمیان بدانند فرشته ترین دختر دنیا فاضله ی بی نظیر من است
خیلیییییییییییییییی خوشحالم که هستی عزیزدلم
ممنوووووووووووونم که برگشتی اگر چه خودم چند وقتی هست که نیستم
نظر لطفتونه عزیزم.. شما خودت فرشته ای
خوشومدی ب وبلاگم